کد مطلب:124432 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

نقل گفتار کعب الأحبار درباره ی اعلم امت و وصی پیامبر
[36]-228- فرات كوفی با سند خود نقل كرده است:

امام حسن علیه السلام فرمود:من با پدرم نزد عمر بن خطاب بودیم و كعب الأحبار - كه همه ی تورات و كتاب های آسمانی پیامبران را خوانده بود - نیز آن جا بود، عمر به او گفت:كعب! داناترین بنی اسرائیل پس از موسی بن عمران كیست؟ گفت:یوشع بن نون، و او پس از موسی، وصی او بود، و همچنین هر پیامبری كه پیش از موسی بود و یا پس از او آمد، و «وصی»یی داشت كه جانشین او در امتش بود.

عمر گفت:وصی پیامبر و عالم ما كیست؟ ابوبكر؟ - و علی علیه السلام خاموش بود و چیزی نمی گفت - و كعب گفت:باز ایست ای عمر! كه سكوت تو در این مورد بهتر است. ابوبكر مردی خوش شانس بود؛ از این رو، مسلمانان او را پیش انداختند، و او وصی نبود. موسی بن عمران چون درگذشت، یوشع بن نون را وصی خود قرار داد و گروهی از بنی اسرائیل پذیرفتند و گروهی نیز رد كردند. و این، همان است كه خدا در قرآن فرمود:«پس طائفه ای از بنی اسرائیل ایمان آوردند و طائفه ای كفر ورزیدند؛ و ما كسانی را كه ایمان آوردند، بر دشمنانشان یاری كردیم تا چیره شوند» [1] ، و این چنین بود پیامبران و امت های پیشین، كه



[ صفحه 220]



هیچ پیامبری نیست مگر آن كه «وصی»یی داشت كه مردمش به او حسد می بردند و قبولش نداشتند.

عمر گفت:وای بر تو ای كعب! پس چه كسی را وصی پیامبر ما می دانی؟ گفت:در همه ی كتاب های پیامبران آسمانی، معروف است؛ او علی علیه السلام، برادر پیامبر عربی است كه او را یاری می كرد و با دشمنانش می جنگید، او همسری خجسته داشت كه از او دو پسر دارد، و امتش هر دو را می كشند و همچون امت ها و اوصیای پیامبران پیشین، بر وصی او حسد می ورزند و او را از حقش كنار می زنند و فرزندانش را می كشند.

و عمر خاموش شد و گفت:اگر در كتاب خدا كمی راست گفتی، ولی فراوان دروغ بستی و كعب گفت:به خدا! در كتاب خدا دروغی نبسته ام، تو از من سؤالی كردی كه باید پاسخ می دادم، و من می دانم كه أعلم این امت پس از پیامبرش، علی بن ابیطالب علیه السلام است؛ زیرا از او چیزی نپرسیدم مگر آن كه نزد او دانشی یافتم كه تورات و همه ی كتاب های آسمانی تصدیقش كنند.

عمر گفت:خاموش، ای فرزند زن یهودی! به خدا بسیار دروغ می بندی. و كعب گفت:سوگند به خدا! از آن زمان كه برای خدا، حكم بر من جاری شد، یاد ندارم كه در كتاب خدا دروغی آورده باشم. و اگر بخواهی، چیزی از دانش تورات بیاورم، اگر آن را دانستی، تو داناتر از علی علیه السلام هستی و اگر علی علیه السلام آن را دانست، او از تو داناتر است.

پس عمر گفت:برخی از این بدی های خود را بیاور. و كعب گفت:از فرموده ی خدا كه «و عرش خدا بر آب بود» [2] آگاهم كن، پس زمین كجا بود؟ آسمان كجا بود؟ و همه ی آفریده های خدا كجا بودند؟

عمر گفت:كسی از ما غیب خدا را نمی داند مگر آن كه از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده باشد. گفت:لیكن، چنان چه از برادرت - ابوالحسن - بپرسند، به همان گونه كه در تورات خوانده ایم، پاسخ خواهد داد. و عمر گفت:چون مجلس عوض شد، از او بپرس. و چون یاران عمر آمدند، همه می خواستند علی علیه السلام شكست بخورد.



[ صفحه 221]



و كعب گفت:ای اباالحسن! از فرموده ی خدای سبحان كه «... و عرش خدا بر آب بود تا شما را بیازماید كه كدام یك نیكوتر عملید» [3] ، آگاهم فرما.

آن حضرت فرمود:آری، عرش خدا بر آب بود در وقتی كه نه زمینی گسترده بود، و نه آسمانی افراشته، و نه صدایی كه شنیده شود، و نه چشمه ای كه بجوشد، ونه فرشته ی مقربی، و نه پیامبر مرسلی، و نه ستاره ای كه شبانه ره پوید، و نه ماهی كه راهی آسمان شود، و نه آفتابی كه بدرخشد. و عرش او بر آب بود در حالی كه با هیچ یك از آفریده ی خود انس نداشت، و خود را تمجید و تقدیس می كرد، [و] چنان كه می خواست باشد، بود.

سپس خواست كه مخلوقات را بیافریند، و به امواج دریاها [ی ملكوت] زد، و از آن، همچون دودی كه از بزرگ ترین آفریده ی خدا باشد، [در فضای لایتناهی،] برخاست و با آن، آسمان بسته را بنا كرد، سپس میان آن را بشكافت، و زمین را از جایگاه كعبه - كه میانه ی زمین است - بگسترانید، و بر دریاهای زمین پوشاند، سپس شكاف ها در آن بیفكند، و آن را - پس از یكپارچگی - به هفت اقلیم كرد. سپس به آسمان - كه همچون دود پدید آمده از آن آب دریاها [ی ملكوت] بود - پرداخت، و آن را با كلمه ی [وجودی] خود - كه آن را جز او نشناسد - هفت طبقه بیافرید، و در هر آسمانی، ساكنانی از فرشتگان معصوم، از نوری از دریاهای گوارا [و تازه پدید آمده] - كه نور دریای رحمت است - بیافرید، و خوراك ایشان را تسبیح و تهلیل و تقدیس قرار داد.

پس چون امر و خلق خود استوار كرد، بر ملك خود استیلا یافت، و چنان كه سزایش بود، ستوده شد. سپس تقدیر ملك خود فرمود و در هر آسمانی، ستارگانی بی شمار - كه هر یك همچون بزرگ ترین شهر زمین باشد - بیافرید. سپس آفتاب و ماه را بیافرید كه در آغاز، دو خورشید [آتشین و درخشان] بودند، و چنان چه خدای سبحان آن ها را به همان سان می گذاشت، كسی شب را از روز، و نیز ماه و سال و زمستان و تابستان و بهار و پاییز را نمی شناخت، و [در نتیجه،] بدهكاران زمان بدهی خود را نمی دانستند و كارگران زمان تلاش و استراحت را پی نمی بردند. و [چون] خداوند متعال به بندگان خود



[ صفحه 222]



مهربان ترین است، جبرئیل را به یكی از آن دو آفتاب برانگیخت، و او بال خود را بر آن كشید و تابش و درخشش را از آن زدود، و نور را بگذاشت، و این است فرموده ی خدا:«و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم؛ نشانه ی شب را تیره گون، و نشانه ی روز را روشنی بخش گردانیدیم تا [در آن]، فضلی از پروردگارتان بجویید، و تا شماره ی سال ها و حساب [عمرها و رویدادها] را بدانید، و هر چیزی را به روشنی بازنمودیم،» [4] ، و هر یك را در مدار خویش به گردش افكند، و مدار - كه در آسمان بلند، به بلندای سه فرسخ می نماید - میان آسمان و زمین، در كشاكش آفتاب و ماه، در گردش است كه هر یك را سیصد فرشته - كه آواز تهلیل و، تسبیح و تقدیس دارند - با دستاویزی ویژه به گردش می كشند. اگر هر یك از مدار ویژه ی خود درآیند، هر چه بر زمین است، حتی كوه ها و صخره ها بسوزند. و خداوند چون آسمان ها و زمین، و شب و روز و ستارگان و... را بیافرید، زمین ها را [گویی كه] بر پشت [لغزنده ی] ماهی نهاد كه از سنگینی، به شدت تكان خورد [تا بیفكند]، از این رو، با كوه ها قرارشان داد.

و چون آفرینش آسمان ها را به پایان برد - و زمین در آن روز، خالی از انسان بود - به فرشتگان فرمود:«من در زمین، جانشینی خواهم گماشت. گفتند:آیا در آن، كسی را می گماری كه فساد انگیزد و خون ها بریزد؟ و حال آن كه ما با ستایش تو، تو را تنزیه می كنیم و به تقدیست می پردازیم! فرمود:من چیزی می دانم كه شما نمی دانید» [5] ، و خدا جبرئیل را فرستاد و او مشتی از پوسته ی زمین برداشت و با آب شیرین و شور [بیامیخت و] خمیر كرد، و در آن - پیش از آن كه روح دمیده شود - طبایع را تركیب كرد.

پس خدا او را از ادیم (پوسته ی) زمین خمیر كرد و هماهنگی صورت داد و بیافرید. از این رو، «آدم» نام گرفت، و در فضای باز [بهشتی] همچون فضای گسترده ی [دنیا] بیفكند، و ابلیس كه در آن روز، خزانه دار آسمان پنجم بود، از بینی آدم داخل می رفت و از نشیمن گاه او بیرون می شد، سپس به دست او می زد و می گفت:تو را به چه منظوری آفریده اند؟ اگر



[ صفحه 223]



برتر از من قرار گیری، پیروی ات نكنم و اگر پایین تر از من باشی، یاری ات نكنم.

و آدم از آفرینش تا دمیدن روحش، هزار سال در بهشت بماند. پس او را از آب و گل و نور و تاریكی و باد بیافرید، و نورش از نور خداست، و این نور، به او ایمان می دهد، و تاریكی به او گمراهی و ناسپاسی می دهد، و گل، به او نگرانی و سرگردانی و ناتوانی و لرز در تماس با آب می دهد و با آن بر چهار طبع - خون، بلغم، صفرا و باد - برانگیخته می شود، و این است فرموده ی خداوند سبحان:«آیا انسان به یاد نمی آورد كه ما او را قبلا آفریده ایم و حال آن كه چیزی نبوده است». [6] .

كعب گفت:عمر! تو را به خدا، آیا دانشی همچون دانش علی علیه السلام داری؟ گفت:نه. و كعب گفت:علی بن ابیطالب علیه السلام وصی همه ی پیامبران است؛ محمد صلی الله علیه و آله خاتم همه ی پیامبران، و علی علیه السلام خاتم همه ی اوصیا است، و امروز بر روی زمین، هیچ [دانای] گرانبهایی نیست مگر آن كه علی علیه السلام، داناتر از اوست. سوگند به خدا! از آفرینش هیچ یك از انسان، جن، آسمان، و زمین و فرشتگان یاد نكرد مگر آن كه به همان سان من در تورات خوانده ام.

راوی می گوید:و هرگز دیده نشد كه عمر مثل آن روز خشمگین باشد. [7] .


[1] صف:14؛ (فآمنت طائفة من بني اسرائيل و كفرت طائفة فأيدنا الذين آمنوا علي عدوهم فأصبحوا ظاهرين).

[2] هود:7؛ (و كان عرشه علي الماء).

[3] هود:7؛ (و كان عرشه علي الماء ليبلوكم أيكم أحسن عملا).

[4] اسراء:12؛ (و جعلنا الليل و النهار آيتين فمحونا آية الليل و جعلنا آية النهار مبصرة لتبتغوا فضلا من ربكم و لتعلموا عدد السنين و الحساب و كل شي ء فصلناه تفصيلا).

[5] بقره:30؛ (اني جاعل في الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال اني أعلم مالا تعلمون).

[6] مريم:67؛ (أولا يذكر الانسان أنا خلقناه من قبل و لم يك شيئا).

[7] تفسير فرات الكوفي:183، ح 235.